مهربانی |
[ شنبه 90/11/22 ] [ 11:13 عصر ] [ مهربان ]
نام پدر : عبدالحسن محل شهادت : جبهة شلمچه تاریخ شهادت : 8/12/1365 تاریخ تولد : 1348 نام عملیات : کربلای5 نوع عضویت : بسیجی رمز عملیات : یافاطمه الزهراء
ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا کدام قلم و بیان می تواند اقیاوس را با قطره ها باز گوید و عظمت روح شهیدان را در فضای تنگ صفحات ترسیم کند ، شهید از گستره ها اندیشه ها و تصورات فراتر است، کلام با شهید میشکند و قلم از عجز خویش فریاد می کشد اما برای ماندگار کردن این حماسه های نامی و انتقال این ارزشهای جاودانه مسئولیت نگارش و ثبت این زندگی ها و شهادت های پور شور و پرتپش است. و اینک حماسة 17 ساله ای را به مطالعه می نشینیم که جانی سوخته از محبت حسین داشت و دلی بی تاب وصل کربلا ، او عبدالکریم تیغ کار ، حلقه ای از سلسله شاهدان سرزمین ایمان و اخلاص است . شهید عبدالکریم را در صفای باطن ، در صداقت و پاکی ، در صمیمیت و یکرنگی و در عشق بی شائبة و عمیقش نسبت به اباعبداللّه می شناختند. شگفتا 17 سال و این همه عظمت ، عبدالکریم سوار یکه تاز میدان معرفت و محبت بود ، او با براق عشق راه صد ساله را بی وقفه و درنگ پیمود ، مصداق بارز سخن امام بزرگوارمان بود که اینان آنچه را عارفان و سالکان در طی 80 سال نمی یابند در کوتاهترین زمان می پیمایند و این محصول جرعه ای از جام حسین (علیه السلام) است. هنوز از مرز 15 سالگی عبور نکرده بود که بی تابانه در شوق پیوستن به صفوف راهیان جبهه حسین (علیه السلام) بال و پر می زد . از دیوارهای بلند ممانعت به مدد تمنا و خواهش گذشت ، کوچک بود و کم سن و سال ، اما روحی متلاطم تر از دریا و عمیق تر از اقیانوس، او را به همراهی و همسفری می خواند. سرانجام عشق بر عقل پیروز شد و عبدالکریم خندان و سربلند از این پیروزی در اعزام نیروی 18/8/1364 به جبهه راه یافت . نخستین آزمایش بزرگ خویش را در عملیات پرشکوه و پیروز والفجر 8 پشت سر نهاد و توان و آمادگی خویش را به نمایش گذاشت ، شهید عبدالکریم در بازگشت از عملیات ، میلادی دوباره یافته بود ، تفکر و تأمل ، عبادت و مطالعه ، تمامی فرصتهایش را پر می کرد ، در سوگ یاران و هجر همسنگران سخت می گریست و در شوق فرا رسیدن لحظة موعود بی تابی می کرد بارها زمزمه می کرد که دیگر ماندن بی فایده است و این سخن را با دوست وهمدل و همراهش شهید یوسف جاموسی چندین بار تکرار کرده بود ، و این احساس و ادراک پس از شهادت یوسف به اوج خود رسید . تابستان 65 فرا رسید در میان چهره های مصمم و استوار و لابلای سیمای درخشان عابدان شب زنده دار ، شهید عبدالکریم نیز عازم فکّه بود تا در عملیات پیچ انگیزه شرکت نماید . بازگشت از عملیات وشهادت جمعی دیگر از یاران شعله در جانش افکنده بود ، او دیگر جز جبهه نمی شناخت و جز فضای معنوی و روحانی جبهه چیزی روح تشنه و بزرگش را سیراب نمی ساخت . او در جبهه هم شور و اشتیاق داشت ، نیمه شب لرزان و اشک ریزان در پیشگاه دوست سر به سجده می نهاد ،زمزمة خوش العفوش فضا را معطر می ساخت در همة کارها پیشتاز بود ، در نقل وانتقالات گردانها سخت کوش و خستگی ناپذیر ، عاشقانه کار می کرد و در هنگام عملیات ساکت و مخلص برای همرزمانش مهمات تهیه می کرد ، در هنگامة رجز خوانی ، شعارهای گرمش طنین انداز بود . عملیات کربلای 4 فرا رسید و عبدالکریم با کوله باری از تجربیات و روحی بلند و مصفا در عملیات شرکت جست ، او گامی دیگر به لحظة موعود نزدیکتر شده بود ، اما این بار نیز جمعی از دوستان یکدل و صمیمی اش به شهادت رسید . او اینک ، پرنده ای عاشق را می ماند که از پشت پنجرة تن به باغ سبز ملکوت می اندیشید ، با حزن و اندوه بیکی از دوستانش می گفت دنیا ارزش ماندن ندارد اصل جای دیگر است ، باید به آنجا رسید ، او جز به شهداء و شهادت نمی اندیشید ، بی یوسف ماندن مشکل بود ، بی حبیب زیستن جانفرسا و از دیدار یاران محروم ماندن توانسوز و شکننده بود. عبدالکریم ، گرچه پس از شهادت یوسف در بر پائی تکیة یوسف تا دیر وقت از شب فعالیت و تلاش می کرد اما جزء به وصال یوسف نمی اندیشید ، او عاشق اباعبداللّه بود و هجران حسین و یارانش بخصوص دوستان مسجد صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف روحش را می گداخت . هنگامة پرشور دیدار فرا رسید ، عملیات کربلای 5 آغاز شده بود ، عبدالکریم حالات دیگری داشت جزء ذکر بر زبانش جاری نبود ، شبها بر می خاست ، گاه دوستانش را نیز بیدار می کرد . بارها خواب وصال دید . ابتدا خبر وصال شهید حبیب وکیلی را از یوسف و در کربلای 4 نیز خبر معراج خونین خویش را از او شنیده بود . چند شبی مانده به عملیات ، یکی از دوستان هیجان زده صدایش کرد عبدالکریم،عبدالکریم دیشب در خواب دیدم تمامی همسنگران قرن زاده شهید شده اند ، عبدالکریم سر به سجده نهاده ، اشک شوق بر آسمان دیدگانش نشست، دلش از لذت لبریز بـود و لبخند بر افق لبهایش نقش بسته بود .صحابی والای اباعبداللّه علیه السلام، او که سه چهارم وصیت نامه اش به مولایش حسین اختصاص دارد، سر از پا نمی شناخت . عاشق شیفتة امام ، سرباز وفادار روح اللّه یاور پاکباز ثاراللّه به آرزوی دیرینه اش نزدیک شده بود ، و سرانجام در تاریخ 6/12/1365 سرخ چهره وخندان ، خونین تن و سبکروح از تنگنای قفس خاک بر بال ملائک به خلوت دوست راه یافت . عـبدالـکریم در وصـیتنامـه اش که سـند افـتخار اوست ، به یاری حسین علیه السلام می خواند ، از دل می سراید که غم آن مولا دلم را سوخت و کباب کرد . به یاری امام دعوت می کند ، همان که جان و دل و روح عبدالکریم بود ، به پیروی قرآن سفارش می کند ، همان که که او در کنارش رشد و شکوفائی و صفا و معنویت و خلوص آموخته بود و در جذب دوستان برای بهره گیری از آن فوق العاده تلاش می کرد . به بسیج دعوت می کند ، دعوتی که قبل از شهادت نیز همواره برای دوستان و نزدیکانش داشت وبه دیدارشهیدان وخانواده های صبور وبزرگوارشان سفارش می کند. او پدر و مادرش را به صبر و استقامت وصیت می کند و خود را امانتی می داند که شهادت بهترین شکل تحویل دادن آن است ، عبدالکریم رفت ، او که الگوی صفا وصمیمیت در میان خانواده و دوستان و نمونه تلاش و فداکاری و خدمتگذاری به اباعبداللّه علیه السلام و مظهر شور و علاقه نسبت به قرآن و بسیج و مسجد و دعا و تهجد و تعبد بود . عبدالکریم از کودکی لبهایش صلوات را ترنم می کرد و در لحظة شهادت نیز همین زمزمه راداشت ،ازمتن مستضعفان برخاست وبا استضعاف زیست .(کار درتابستان) اینک سرافراز وآرام در پیشگاه دوست بر مائدة خلد مهمان است ، گل یادش شکفته تر ، روحش قرین شادی رحمت و طنین خونبارش پر رهرو باد.
والسلام علی من التبع الهدی
[ شنبه 90/11/22 ] [ 10:56 عصر ] [ مهربان ]
وصیتی که به برادران جلسه دارم این است که قدر یکدیگر را بدانید ، چه کسانی را از دست داده اید و معلوم نیست چه کسانی در آینده از کنارتان خواهند رفت، ... و پیرو قرآن باشید تا رستگار دو عالم گردید و در آخر پیامی که به تمام مردم مسلمان دارم این است که هر کس خود را مسلمان می داند امام را تنها نگذارد.
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا" هر گاه تقوای الهی ساختید خدا وسیله شناخت حق از باطل عطا خواهد فرمود. حمد و سپاس پروردگار عالمیان را که توفیق به جبهه رفتن و جنگیدن برای رضای خدا به این حقیر عطا کرد و حمد و سپاس یکتا معبود را که او را ستایش می کنیم و ستایش آن معبودی را که جنگیدن و یاری مولایم اباعبدالله الحسین (ع) را نصیبم کرد و آن مولایی که در عاشورا ندای هل من ناصر ینصرنی سر داد، آن مولایی که سر از بدن مبارکش جدا کردند، آری آن غم مولایم دلم را سوخت و کباب کرد. چگونه نیاییم در حالی که اباعبدالله ما را می خواند و یاری می طلبد . از این رو آماده شدم تا به ندای هل من ناصر ینصرنی امام پاسخ دهم و به جبهه اعزام شدم و حال چند سطری به عنوان وصیت بر این کاغذ خواهم نوشت . وصیتی که به برادران جلسه دارم این است که قدر یکدیگر را بدانید ، چه کسانی را از دست داده اید و معلوم نیست چه کسانی در آینده از کنارتان خواهند رفت، همچون عبدالکریم راجی، عبد المجید صدف ساز، محمد علی زمانی نیا، احمد و محمد شریف، مسعود شاحیدر و محمدرضا شاحیدر، علی مشتاق، علی رضا نوری، عبدالامیرآبزاده، یوسف جاموسی و دیگر برادران بسیجی، قدر یکدیگر را بدانید، بر سر مزارشان بروید و احترام خانواده های ایشان را داشته باشید و پیرو قرآن باشید تا رستگار دو عالم گردید و در آخر پیامی که به تمام مردم مسلمان دارم این است که هر کس خود را مسلمان می داند امام را تنها نگذارد. عبدالکریم تیغ کار والسلام 19/11/1363 [ شنبه 90/11/22 ] [ 8:37 عصر ] [ مهربان ]
میلاد پیامبراکرم(ص)وامام جعفرصادق(ع)برتمامی مسلمانان جهان مبارک باد [ جمعه 90/11/21 ] [ 5:41 عصر ] [ مهربان ]
هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق، امام جعفر صادق علیه السلام بر همه مسلمانان عالم مبارک باد!ماه فرو ماند از جمال محمد
|
FreeCod Fall Hafez |