مهربانی |
مصاحبه با عبدالحسن تیغ کار پدر شهیدعبدالکریم تیغ کار 1ـ دوران کودکی شهید ؟ بفرموده مادر بزرگوار از کودکی نورانی و حالتی معنوی داشته است.
2ـ وضعیت تحصیلی شهید ؟ دوران دبستان را در مدرسة شیخ انصاری گذراند. و در دوران تحصیل کلیه مربیان و معلمان رضایت کاملی از اخلاق و رفتار او داشتند.
3ـ رابطه اش با والدین ؟ در دوران تحصیل شهید بزرگوار بسیار صبور و فکور بود و رفتارش با والدین بسیار عالی بود اوقات فراغت خود را به بنائی می پرداخت و مخارج تحصیل خواهران خود را به گردن می گرفت.
4ـ عبادت شهید ؟ شهید بزرگوار فعالیت زیادی در مسجد صاحب الزمان جنوبی داشت و نماز و عبادات و فرائض او هیچ گاه ترک نمی شد و هیچ گاه نماز یا روزه ای از او قضا نمی شد و همیشه پیرو ولایت، رهبر و مکتب قرآن بود. همیشه در برابر افرادی که توانایی مالی و جسمانی کافی نداشتنداحساس مسئولیت می کرد و سعی در کمک و یاری این چنین افرادی می نمود، همیشه در کارها منظم و مرتب و وقت شناس بود.
5ـ فعالیت های شهید ؟ در بعد از انقلاب فعالیت های خود را در جلسات قرآن مساجد شروع کرده و در دوران دفاع مقدس با اصرار فراوان و گریه و زاری رضایت والدین را جلب می کند و به جبهة جنگ و دفاع از میهن می پردازد و رشادت های او در دوران دفاع مقدس مشهود بود.همیشه دستورات و نظرات امام را سر مشق زندگی خود قرار می داد و دستورات امام را انجام می داد. 6ـ علت رفتن به جبهه ؟ عشق به امام و دفاع از میهن باعث شد که احساس وظیفه و مسئولیت کند و راهی جبهه شود و به هر نحوی که شده رضایت پدر و مادر را جلب کند و از آنها اجازة رفتن به جبهه می گیرد. 7ـ توصیة شهید به خانواده ؟ به برادران و خواهران خود توصیه می کرد که از پدر و مادرم مواظبت کنید و با آنها با رفتار نیکو برخورد کنید و هیچگاه مسجد و جلسات قرائت را ترک نکنید.
8ـ نحوة شهادت شهید ؟ شهید عبدالکریم در سال 1365 به مقام شهادت نائل شدند. شهادت عبدالکریم مصادف با تولد برادر کوچکترش حمید بود. در هنگام شهادت عبدالکریم خانوادة شهید از این امر متأثر ولی در برابر این مشکل و مشکلات دیگری که برای این خانواده پیش آمده بود صبر پیشه می کنند و به خدا توکل می کنند و این امر را سعادت خود و فرزندشان می دانند.
9ـ خاطره ای از شهید ؟ در اوقات فراغت شهید چون وضعیت مالی خانواده چندان خوب نبود شهید عبدالکریم برای تأمین مخارج تحصیلی برادران و خواهرانش به کار می پردازد و خود شهید برای خواهر خود لباس مدرسه و لوازم تحصیل را فراهم می کند. در دوران جنگ در حملة رژیم بعثی عراق به دزفول یکی از برادران شهید مجروح می شود و شهید عبدالکریم برادر خود را [برای معالجه]به اهواز منتقل می کند و در هنگامی که برادر شهید زیر عمل جراحی است، شهید عبدالکریم به کمک و یاری سایر مصدومین و صدمه دیدگان حملة موشک می شتابد و با وجود و خیم بودن حال برادر خود احساس مسئولیت می کند و به کمک سایرین می شتابد.
*مادر شهید دربارة شهادت شهیدش می فرماید: در روز شهادت شهید قبل از اینکه خبر شهادت ایشان به دست خانواده برسد مادر فرزندش را در خواب می بیند که به مادر می گوید که "مادر جان می خواهم چیزی را به شما بگویم که امیدوارم ناراحت نشوی."شهید به مادر در عالم خواب می گوید که "مادر جان تیری به پیشانی من اصابت کرده و از طرف دیگر خارج شده" و فردا خبر شهادت عبدالکریم به خانواده می رسد و خواب مادر تحقق می یابد. [ سه شنبه 90/11/18 ] [ 8:55 عصر ] [ مهربان ]
|
FreeCod Fall Hafez |