مهربانی |
بسم الله الرحمن الرحیم زندگینامه بردار شهید عبدالکریم تیغ کار ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا "پرواپیشگان بی پرواازمرگ باشعله ی مقدس عشق در جان خندان رفتندوآنان که شبانگاه اشک تضرع ریختندو گونه برخاک گلگون جبهه نهادندوبربال ملائکه الله در بارگاه محبوب راه یافتندودرخلوت رازناک انس منزل ومأواگزیدند.اینان بی تاب ترازذره ی اندیشه وصال خورشیدداشتند.وپرشتاب از قطره به آغوش دریامی اندیشیدند.بارقه ی کربلابرجانشان تابیده بودوکام تشنه وعطش ناکشان حلاوت محبت محبوب یافته بود.گذری بر حیات پرشوروالهام بخش این عزیزان مطالعه ایمان واخلاص وایثاراست.وخدمتی تاانسان درخویش تأمل کند.وضعفهاوکاستیهای خویش بیابندودر آینه شفاف وبی غباراین عاشقان به مطالعه ومرورخویش بپردازد. اما کدام قلم وبیان می تواند اقیانوس را بابا قطرههابازگوید.وعظمت روح شهیدان را درفضای تنگ صفحات ترسیم کند.شهید ازگسترها،اندیشه ها وتصورات قراتر است.کلام با شهیدمی شکند وقلم عجز خویش فریاد.امابرای ماندگارکردن این حماسه های نامداروانتقال،این ارزشهای جاودانه مسئولیت نگارش وثبت این زندگیهاو شهادتهای پرشوروطپش است."
واینک حماسه ی17ساله ای را به مطالعه می نشینیم که جانی سوخته ازمحبت حسین داشت ولی بی تاب وصل کربلا؛اوعبدالکریم تیغ کارحلقه ای ازسلسله شاهدان سرزمین ایمان واخلاص است.شهید عبدالکریم رادرصفای باطن،درصداقت و پاکی،درصمیمیت و یکرنگی ودرعشق بی شائبه وعمیقش نسبت به ابا عبدالله می شناختند. شگفتا17سال واین همه عظمت،عبدالکریم سواریکه تازمیدان،معرفت ومحبت بود.0
[ دوشنبه 90/8/9 ] [ 8:20 عصر ] [ مهربان ]
[ دوشنبه 90/8/9 ] [ 8:14 عصر ] [ مهربان ]
یه داستان جالب درمورد پیرزنی هست که به تنهایی برای خرید رفته بود و موقع برگشت سبد بزرگ خریدش رو روی سر گرفته بود و با زحمت راه می رفت. مردی که داشت با ماشین ازونجا رد می شد جلوش ترمز کرد و تعارف کرد سوار بشه... بعد از مدتی مرد از آینه ماشینش نگاهی به صندلی عقب انداخت و با تعجب دید که پیرزن هنوز هم سبد رو روی سرش نگه داشته! پرسید : مادر جون، چرا سبد رو روی صندلی نمی زاری؟ و پیرزن جواب داد: نه عزیزم همین که ماشینت من رو حمل می کنه کافیه دیگه نمی خوام سنگینیه بارم رو هم به دوش اون بندازم!!!!! حالا قضیه ما و خدای مهربونمونه.... هر روز خدا ما رو در طول روز نگه میداره و این خداست که ما رو به مقصد می رسونه. ولی ما هنوز هم اصرار داریم که سبد سنگینمون رو خودمون حمل کنیم! سبد سنگین ترسها و وحشتمون از آینده خودمون ، خانوادهمون ، بچه هامون ، اهدافمون ، پولمون ، کارمون ... ما این سبد رو با دستهای کم توانمون می گیریم و می خوایم که با چشمای خسته و خواب آلودمون آینده رو ببینیم. غافل از این که خدا اینده رو خیلی بهتر از ما میبینه و طراحی میکنه! با توکل به خداست که ما می تونیم ریلکس و آروم از زندگیمون لذت ببریم و اون وقته که با ذهنی رها از مادیات می تونیم به کشف راز هستی برسیم و حتی از این راه سرشار از پول و ارامش رو هم به دست بیاریم. توکل به خدا، دست از تلاش برداشتن نیست، بلکه آرامش داشتن و انرژی مثبت پخش کردنه! اون پیرزن، اگه توی ماشین سبدش رو زمین میذاشت ، می تونست وقت پیاده شدن با انرژی بیشتری سبد رو تا خونه ببره. چیز زیبایی که در ارتباط با خدا هست ، اینه که خدا سبدت رو تا توی خونه برات میاره و هیچ وقت تنهات نمی ذاره! پس خودت رو به خدا بسپار که خدا تو رو روی قلبش حمل میکنه... [ شنبه 90/6/5 ] [ 10:16 صبح ] [ مهربان ]
[ سه شنبه 90/6/1 ] [ 10:22 صبح ] [ مهربان ]
|
FreeCod Fall Hafez |
|