تو دل یه مزرعه
یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره
پابوس امام رضا
اما هی فکر می کنه
اون جا جای کفترهاست
آخه من کجا برم
یه کلاغ روسیاه
من که تو سیاهیها از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترها با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش
کلاغ عاشق ما
یه دلش می گفت برو
یه دلش می گفت بمون
که یهو صدایی گفت
تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن
تو یه زائری برو...